يادم مي آيد يكبار يك برنامه نگاه مي كردم، برنامه مربوط به ناهنجاري ها اجتماعي مثل اعتياد و وفقر در داخل ميهن عريزمان ايران بود.خواستم سر يكي از صحنه هاي آن نكته اي به برادر كنار دستي ام بگويم.
وقتي به طرف او برگشتم ، ديدم چشمان او پر از اشك است.از آن موقع تا به حال بارها شاهد چنين صحنه هاي بوده ام.اماآن روز سوالي برايم مطرح شد كه چرا اشك من جاري نشد؟ به خاطر مي اورم به خودم گفتم مگر دل تو از سنگ است؟تو كه يكي از نقطه ها ي انتخاب مبارزه ات همين ديدن چنين تصاوير وصحنه هاي ، انهم تازه نه بصورت تكنمود بلكه يوميه بوده است. تنها جوابي كه پيدا كردم اين بود كه من درآن ساليان آنقدر كنار اين ناهنجاريها زندگي كرده ام كه ديگر برايم عادي شده بود ديروز هم در تلويزيون شاهد خود سوزي يك جوان هموطنم در يك پمپ بنزين بودم . خدايا چه صحنه اي بود.احساس كردم مغز وجسمم تحمل اين بار را ندارد.راستش سالن ما را سكوت سنگيني فرا گرفته بود.با انكه تك تك ما مجاهدين نه تنها با اشراف كامل به اين موارد ، بلكه اصلا براي محو آن پا به ميدان مبارزه گذاشته ايم.اما باز مي ديدم كه براي تك تك ما غير قابل تصور و بسيا ر دور از ذهن است. به خودم گفتم خدايا ايا مي شود ناظر و شاهد چنين صحنه ها يي بود و بعد سكوت كردو به سادگي از آن گذشت؟ديدم گونه هايم كاملا خيس شده است ، خواستم جمله به كنار دستي ام بگويم تا شايد فشار را در لحظه از خودم كم كنم. اما رويم نشد با چشمان پر از اشك به او نگاه كنم . بعد از اينكه اشكهايم را بي سر و صدا پاك كردم ، به طرف او چرخيدم .اما ديدم قيافه او از بدتر است. تا متوجه نگاه من شد انگار بغضش تركيده باشدبه من گفت ايا كس ديگري غير از ما هست كه بار اين مبارزه را تا به اخر وباهر قيمتي بدوش بكشد.، تا بتواند در نهايت پرده ظلمت تاريكي را كه توسط اين آخوندهاي قاتل و كثيف نه تنها فقط بر ميهن عزيزمان ، بلكه در سرتاسر منطقه گسترده شده را بدرد؟دستي روي شانه اش گذاشتم تا شايد كمي ارامش كنم.
به ياد قسمتي از صحبتها ي خواهر مريم افتادم . كمي تصور ايران فردا راكردم،ايراني بدون اعدام ،جهل و جنايت وعاري از هرگونه تبعيض.ايراني كه زن و مرد دوشادوش هم در برابري و مساوات بار سازندگي ايران زمين را بر مي دارند.و عدالت بران حكم براند. در همين زمان تلويزيون قسمتي از سخنراني خواهر مريم را در يكي از كنفرانسها نشان داد.در اخر سخنراني ، شعر ي از ايشان شنيدم كه خيلي به من چسبيد .
” اين است كه كيمياي عشق و نور كه خاك خسته را صبح و سبزه كند
اري مي توان و بايد اين خاك خسته رابه صبح و سبزه تبديل كرد.
م.پ


Unknown

Posted in:
0 comments:
Post a Comment
از كامنت و نظرشما ممنون هستم