ايرانيان خارج از ايران سلام!
من يك كارگرم.
با همه ي قصه هايي كه ميدانيد:
با حقوقي كه شش ماه به شش ماه نميگيرم.
من يك كارگرم.
با همه ي قصه هايي كه ميدانيد:
با حقوقي كه شش ماه به شش ماه نميگيرم.
با خانه يي كه پول اجاره اش را ندارم، با
بچه هاي كوچكي كه ماه تا ماه بوي برنج و غذاي خوب، شادشان نميكند. با دخترم كه
هفته هاست از من عروسكِ كوچكي را ميخواهد كه پشت ويترين مغازه ي سر خيابان ديده
است.
من يك كارگرم. با همه قصه هايي كه ميدانيد:
با فريادهاي هر روز جلو كارخانه و حنجره
هاي زخمي. با فحش و اخراج و ساعتها روي
زمين نشستن،گرسنه و لبْ تشنه.... با تحقير شدن ها، تهديد ها، با چهره يي سياه و
موهاي ژوليده و خاك گرفته، با صورتي خشكيده
و ترك خورده با هيچ چيز و هيچ چيز
و هيچ چيز.... كه هميشه تنها ره آورد جان كندن هاي من است.
ومن ، من كه يك كارگرم اينها را به شما ايرانيان خارج از ايران نمي گويم كه به
ناله عرض حالي كرده باشم، تظلمي كرده باشم
خداي ناكرده!
بلكه حرفم چيز ديگري است. من ميدانم كه تو!
شما كه بيرون از ايران زندگي ميكنيد، از دست اين آخوندهاي نكبتي مجبور به
ترك وطن شده ايد. ميدانم كه از زندان بزرگي به نام وطن گريخته ايد. بله ! البته خيلي سخت است كه وطنِ آدم زندان
باشد و تنها راه آزادي ترك ديار...آري! شما هم بندي هاي ما بوديد كه زندانبان و
دژخيم را پشت سرگذاشتيد و بيرون رفتيد.
پس ما هم به هم بندي هاي سابقمان ميگوييم: خدا حفظتان كند اما ما را فراموشمان
نكنيد!
روزگاري همه ي ما در كُند و زنجير بوديم و مرارت كشِ ظلم ظالمان، اما امروز شما
ديگر آن زنجيرها را بر دست و پا نداريد. اگر چه هنوز جاي دست بند و ردِ تازيانه بر
پيكرهايتان باقي است، اما ميدانم كه اين زخم ها، شما را به ياد ما نيز مي
اندازد! به ياد ما كه صدايمان اسير پنجهي
سركوب است.
پس اي ايراني خارج از ايران! منِ كارگر، امروز گوش ايستاده ام اينجا! وقتي تظاهرات
ميكنم، وقتي اعتصاب ميكنم، وقتي كه ”نه” ميگويم و بست مينشينم! من در تمامي اين لحظات ايستاده
ام تا صداي تو را نيز بشنوم كه واژه هاي مرا فرياد ميكني و نميگذاري صدايم در مدفن گلويم گورزاد شود!
شنيده ام كه يك كهكشان فرياد پيش رو داريد و نام
ما را بر لب! چه خوب!
خدا يار و ياورتان باشد... ما چشم به راهيم و گوش گذاشته ايم. فريادهايتان پرطنينتر!
ا- ح


Unknown

Posted in:
0 comments:
Post a Comment
از كامنت و نظرشما ممنون هستم