Tuesday, 9 June 2015

نامه يك معلم

بهم گفتن تو كه معلم كلاس اولي يه نامه بنويس از طرف خودتُ همه ي شاگردات...
نامه به ايرانيايي كه هنوز  ترديد دارن آيا ميتونن آخر اين ماه سر قرارشون حاضر شن! قرارشون تو پاريس با جمعيتي كه ميخواد اونجا گوش دنيا رُ از فرياد آزادي خواهيِ ايران پر كنه...
منم گفتم معلومه كه ميتونم. چرا كه نه! هركس حاضر باشه صداي منِ معلم رُ به جايي برسونه از خدامه كه هروز براش نامه بنويسيم! اينهم نامهي من :
به نام خدا             
ملالي نيست جز دوري شما.... ببخشيد! شوخي كردم. نميخوام اينقدركلاسيك شروع كنم. ميخوام حرف دلم رُ بزنم. براي شما ايراني هايي كه چهارگوشهي دنيا زندگي ميكنين.اين نه نامه، كه رنجنامهي منه...
آ مثل آب
ب مثل بابا
بابا آب داد، بابا نان داد!
سيُ چند ساله كه دارم اين جمله رُ  رو تخته سيا مينويسم، با اين همه حتي يك بار هم نشده خودم كه باباي چند تا بچه ي قدُ نيم قد هستم، با دست پر  درِ خونهم رُ بزنم...
رو ديوار مدرسه مون نوشته معلمي شغل انبياس. اما وقتي معلم حرفي ميزنه، طوري باهاش رفتار ميشه كه با كافر هم نميشه رفتار كرد! اخراجُ زندانُ شكنجه وُ تهديد...
يكي نيست بهشون بگه آخه لامصبا ! ما چه جوري نون زنُ بچه مون رُ بديم، وقتي حقوق رسميمون چهار برابر زير خط فقره!
مگه نه اينكه آينده ي يه مملكت رُ همين كوچولوهايي ميسازن كه با لبخنداي معصومشون پشت ميز و نيمكتاي ما ميشينن! آخه منِ معلم با سه شيفت كار كردن تو روز، با كدوم انرژيُ توان،قلبشونُ از محبت پركنمُ بهشون درس زندگي بدم!
اي بابا! درس زندگي كدومه! بچه هايي كه تو كلاس از فرط گرسنگي و سوء تغذيه ضعف دارن، جدول ضرب رُ هم به سختي ياد ميگيرن...
 آره هموطن! اينه رنجنامهي من به شما. به شمايي كه اگرچه درد دوري از وطن رُ داري، اما مثل من تيغ حراستُ دشنهي وزارت دست كم، كمتر روي سرته.
پس ترديد نكن! به جاي من، بجاي همه ي شاگرداي كوچولوم. بجاي همه ي معلمايي كه الان تو سلولاي اوين و گوهر دشت دارن تقاص حق طلبي شون رُ پس ميدن سر قرارت حاضر شو و جاي ما رو هم پر كن!
نامه يك معلم از ا- ر

0 comments:

Post a Comment

از كامنت و نظرشما ممنون هستم

Twitter Delicious Facebook Digg Stumbleupon Favorites More