Thursday, 4 June 2015

گفتگوی ما با واژه ها شروع می‌شود

پشت پنجره نشسته‌ایم. ابتدا پرنده‌هایی از بیرون خود را به پنجره می‌کوبند. یکی، دوتا، چند تا، ... . بلند می‌شویم دقیقتر نگاه می‌کنیم می‌بینیم اینها پرنده نیستند! به پیکره‌ی واژه‌هایی هستند. برخیشان خیلی خسته به نظر می‌رسند. برخیشان خونالودند و نفس نفس می‌زنند
گفتگوی ما با واژه ها شروع می‌شود:
ـ از کجا می‌آیید؟ چرا خونین هستید؟
ـ مهم نیست. آنطرفها هوا خوب است!
ـ یعنی چه؟ شما از کجا می‌آیید؟
ـ از توی افق. از لابلای دارها، از لابلای انفجارها می‌گذریم!

ـ خوب! حالا چه کار دارید؟
ـ می‌آییم بگوییم که آنسوی افقها، هوا باز است!
ـ همین!؟
ـ نه! ما اولین واژه‌هاییم. بعد از ما هم سیل واژه ها در راهند.

ـ آنها چه حرفی دارند؟
ـ از خودشان بپرسید! شما پنجره را باز بگذارید تا واژه ها داخل اتاقتان شوند.

برمی‌گردیم و پنجره باز است.
واژه‌هایی به شکل پرنده‌های زیبا می‌آیند هر یک با جملاتی مثلاً آیاتی.

گوش می‌کنیم و دلگرم می‌شویم. ترکیب کلماتشان به ترانه‌ای می‌ماند: که می‌گوید:
«این تاریها، این انفجارها، کشتارها، این گرسنگی‌ها و رنجها رفتنی‌ست. زمین زیبا خواهد شد. از افق کسی روانه است. نگاهتان را به آنسوی دودها بیندازید. رنگین کمانها در راهند. دنیا مال انسانها خواهد بود. نه ابلیسها!

در چشمان خود در آینه می‌نگریم: روشن شده است، نور شادی در آن دمیده است. چرا؟

چشمانمان به ما می‌گوید: زمین بی‌امید نیست! زمین از آن انسانیت کامل است.

در تقویم نگاه می‌کنیم: روزها به روز موعودی نزدیک می‌شوند.

0 comments:

Post a Comment

از كامنت و نظرشما ممنون هستم

Twitter Delicious Facebook Digg Stumbleupon Favorites More